پارمیس و رزا
پنج شنبه هفته پیش، شام خونه ی مامان بزرگٍ من دعوت بودیم. حاجی محمد آقا(پسر عمه ی بابا ناصر) و خانواده ی دوست داشتنیش اومده بودن سمنان. این مهمونی واسه شما یه لطف دیگه ای داشت چون نوه ی حاجی، رزای 25 ماهه هم اومده بود. خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کردی. از صبح واست تعریف کردم که شب مهمونی دعوتیم و رزا جون هم هست و ... خلاصه تو هم خوب اسمشو یاد گرفته بودی و به محض اینکه وارد خونه ی مامان بزرگ شدیم دویدی طرف نی نی و گفتی رزااا، سلااام. خلاصه اون شب اونقدر شعر خوندی و رقصیدی و بلبل زبونی کردی که انگار نه انگار این مهمونهارو واسه اولین بار دیدی. مامانِ رزا هر شعری رو که ازش میپرسید تو جواب میدادی و خلاصه خوش درخشیدی. نی نی هارو خیلی دوست داری و ...