پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

پارمیس

بابلسر، مهر 92

عید قربان چهارشنبه 24 مهر بود. من که پنج شنبه ها تعطیلم، رضا هم پنج شنبه رو مرخصی گرفت و از چهارشنبه صبح رفتیم شمال. خیلی خوش گذشت. روز عید رفتیم ساری، کنسرت شهرام شکوهی. خیلی خوب بود و خیلی بهت خوش گذشت. آخراش حسابی رقصیدی و خوشحال از سالن بیرون اومدیم و واسه شام رفتیم اکبر جوجه که اونجا هم خداروشکر با اشتها غذا خوردی. پنج شنبه و جمعه هم بابلسر بودیم و با اینکه آب واسه شنا سرد بود اما دختر عشق آبم دلی به دریا زد و تنی به آب. هوا خیلی خوب بود و جمعه ظهر هم که میخواستیم برگردیم یه بارون ناب اومد و حسابی رنگ و بوی شمال رو قشنگتر کرد.     ادامه مطلب   تازگی این ژستو واسه عکس گرفتن میگیری عروسکم   ...
16 آبان 1392

نوروز به روایت تصویر (2)

پارمیس در کرمان، دیار کریمان           نمایندگی لگو       ورودی باغ شازده، پارمیس و سروش (پسر عمه)   باغ شازده، قطعه ای از بهشت در ماهان             پارمیس و حاجی فیروز     همه ی باغ رو پا به پای ما اومدی و مست هوای بهاری و لطیف اونجا بودی. حسن ختام سفر در دیار کریمان دیدار یه دوست عزیز بود که این سفر رو هر چه بیشتر واسمون شیرین کرد و تو یه پست دیگه واست مینویسم.     پارمیس و عمو پویا     وقتی بعد از 9 روز سفر به خونه برگشتیم خوشحالیت قابل وصف نبود....
22 فروردين 1392

عید اومد، بهار اومد

دختر گلم امروز شانزدهمین روز از سال نود و دو است و من فرصت کردم که تو این خونه هم، اومدن سال نو رو به شما و دوستای گلمون تبریک بگم.   سال نو مبارک         نوروز به روایت تصویر (1)   چهار شنبه سوری و آخرین شام سال 92           سال تحویل رو خونه ی خودمون بودیم و دایی محمد هم افتخار داده بود و ما رو تو این لحظه ی مبارک همراهی میکرد.       در حال گرفتن عیدی از دایی     بعداز ظهر هم خونه ی مامان بزرگ و مامانیٍ من واسه عید دیدنی رفتیم. روز یکم فروردین راهی سفر شدیم به قصد یزد.   &n...
17 فروردين 1392

سفر شمال

تعطیلات عید فطر رو رفتیم شمال. با دوستای بابا که هم دانشگاهی بودن و از سال 78 تا حالاست که با هم دوستند. از برادر به هم نزدیکترند و هم فکر تر. به قول خودشون چهار سال با هم زندگی کردن و تو خوشی و نا خوشی کنار هم بودن. اصلاً اخلاقاشون هم مثل هم شده. راستشو بخوای گاهی وقتی صمیمیتشونو میبینم حسودیم میشه  . سفر خیلی خوبی بود و  واسه تو دستاوردهای خوبی به همراه داشت. بذار واست مفصل بگم: از اونجایی که تو اطرافمون نی نی کوچولو نداریم و وقتی من سر کارم شما تشریف میبری خونه مامان مریم، اونجا هم محیط آرومیه و همه چی به کام، روز اول با دیدن فرهاد و یسنا غریبی میکردی و ازشون فرار میکردی. البته خیلی هم بی علت نبود چون فرهاد چند باری هولت دا...
2 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پارمیس می باشد