پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

پارمیس

ارذیبهشت زیبا

امروز تولد دو سالگیته، فردا روز مادر و پس فردا روز معلم. قرار گرفتن این روزهای مبارک تو سه روز، پشت سر هم، لذت این روزها رو بیشتر کرده و البته سر ما رو هم شلوغ تر. واسه همین ایشالا پستهای مربوط به تولد رو بعدن مینویسم. تا بعد  
10 ارديبهشت 1392

جشن تو جشن تولد تموم خوبیاست

حالا دیگه چند ساعت بیشتر به لحظه ی عاشقی نمونده. انگار همین دیروز بود که به الهه زنگ زدم و گفتم الهه! پس کجاست این خانوم کوچولو؟ یه چند روزی از اومدنش گذشته. انگار این شازده خانوم خیلی ناز داره و به این سادگیا نمیخواد بیاد!؟!؟!؟ انگار همین دیروز بود که آقا محمد مسیج زد: رضا! عمو شدنت مبارک. خدایا! عجب لحظه ای بود. اشک تو چشمام حلقه زد و از خوشحالی تو پوست خودمون نمیگنجیدیم. و باز هم انگار همین دیروز بود که اولین بار عکسای زیبای پرنسس خانومو تو مانیتور دیدیم و از راه دور بوسه بارونش کردیم. سه سال شیرین از اون روزا میگذره و چند ساعت دیگه تکرار لحظه ی عاشقیه.   الهه ی دوست داشتنی، دوست عزیز و همیشه همراهم، این لحظه ی...
6 اسفند 1391

نمره ی بیست میگیری تو مهربونی

بیست ماهگیت با 6 روز تاخیر مبارک. البته روزش حسابی یادمون بود و کلی واست شعر تو خودت نمره ی بیستی رو خوندیم اما وقت نکردم که اینجا ثبت کنم. بیست ماهگیتو مهمونی گرفتیم و به اتفاق مامی پروانه و باباجون و عمو صدرا و مهیار، مامان مریم و بابا ناصر و دایی محمد یه شب به یاد موندنی رو سپری کردیم. حضور عمو صدرا تو مهمونی بسیار لذت بخش بود. امیدوارم خدا همشونو واسمون نگه داره که به وجودشون دلگرمیم.
16 دی 1391

روز دختر

روزت مبارک دخترم. این روز نقطه عطفی تو زندگیمه. 5 سال پیش تو روز دختر بود که به بابا جواب بله دادم و واسه آشنایی بیشتر اومد خونمون. جانمی جان، چه کار خوبی کردم چه روز خوبیه این روز. دخترا همیشه بهترینن، روزشون هم بهتر ترین. ...
28 شهريور 1391

تولد مامی

دختر گلم یکشنبه پانزده مرداد تولد 27 سالگیم بود باورم نمیشه که بیست و هفت ساله شدم. وقتی نوجوان بودم اگه یه خانوم 27 ساله رو میدیدم به نظرم خیلی بزرگ بود و 30 ساله دیگه پدر بود!! ولی الان که خودم به این سن رسیدم به نظرم هنوز نه بزرگم و نه سه سال دیگه پیر مامان مریم اینا و مامی جون اینا اومدن ،بابا یه کیک خوشگل خرید و برای شام کباب گرفت. یه جشن کوچولو گرفتیم و تو دختر خوشگل که همیشه پای رقصی کلی نانای کردی. خیلی خوش گذشت. بهترین کادو واسم حضور دختر سالم و خوشگلم تو تولدم بود. ت-و-ل-د-م  م-ب-ا-ر-ک ...
20 مرداد 1391

پانزده ماهگیت مبارک

دیشب واسه افطاری دایی مهدی اینا، خاله طیبه اینا، مامانی اینا، مامان بزرگ، خاله فردوس(خاله مامان مریم) و مامان مریم و بابا ناصر و دایی محمد خونمون دعوت بودن و این مهمونی مصادف با تولد پانزده ماهگی شازده کوچولو بود.چه عالی بعد از سفره افطار موقع صرف چای یه جشن کوچولو واست گرفتیم و از همه بیشتر به خودت خوش گذشت. شمع فوت کردی، کیک بریدی و کلی بادکنک بازی کردی. خاله طیبه هم سوغاتی مکه واست یه تاپ صورتی خوشگل آورده بود. اینجوری بود که تولد پانزده ماهگیت یه جشن به یاد موندنی شد عکسا رو تو ادامه مطلب میذارم   ...
11 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پارمیس می باشد