پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

پارمیس

آرزو

دیشب بعد از شستن دست و صورت و پاهات، داشتم کرم بهت میزدم که مقداری از کرمو به صورتم مالیدی. بهت گفتم نه مامان جون این کرم چربه صورتم جوش میزنه. خیلی جدی گفتی: نه! اجازه بده بزنم. من آرزو میکنم صورتت جوش نزنه.   دوستم سحر اومده بود خونمون. مشغول خوردن اسنک بودیم و شما البته فقط سسشو میخوردی و باز هم از سحر جون درخواست سس بیشتر کردی که بهت گفت: عزیزم سس زیاد بخوری دلت بهم میخوره. شما هم گفتی: یعنی میکروب تو دلم میره؟   چند شب پیش بابا ناصر بردت راه آهن که قطار تماشا کنی. مامور قطار موقع حرکت قطار بهتون گفته: شما سوار نمیشید؟ با صدای بلند گفتی: ما نمیخوایم سوار شیم. ما اومدیم فعط تماشا کنیم. ...
5 مرداد 1392

اولین اجرا روی صحنه

سوم خرداد تولد امام علی (ع) بود و به مناسبت این روز مبارک تو پارک شقایق یه جشن شاد واسه شما نی نی ها و البته ما بزرگترا برپا بود و عمو فرشید، مجری برنامه کودک، جشنو با شادی هر چه تمام تر، بیاد موندنی کرد.   وقتی مشغول تماشا بودی و بچه ها بالای سِن شعر میخوندن ازت پرسیدم میخوای بری شعر امام رضا رو بخونی؟ گفتی نه. چند دقیقه بعد دوباره پرسیدم و این بار گفتی میخوام پروانه ی شایسته بخونم . به بابا گفتم که من میرم هماهنگ کنم که پارمیس هم شعر بخونه. بابا گفت نه مطمئن باش بره بالا خجالت میکشه و نمیخونه. به بابا گفتی نه! میخونم. من هم عزممو جزم کردم و دل به دریا زدم و رفتم با مسئول برگزاری جشن هماهنگ کردم. قرار شد منتظر قسمت بعدی...
16 تير 1392

ادامه دارد

  این یکی از عکسای آتلیه به مناسبت تولد دو سالگیته. از روی عکس، عکس گرفتم. ایشالا بقیشو اسکن میکنم و میذارم. ...
13 تير 1392

این روزها

        وقتی این پیرهنو تنت کردم خودت رفتی روفرشی هاتو پوشیدی، کلاهتو سرت گذاشتی و کلی رقصیدی       ...
9 خرداد 1392

so hot

یه خورده پیش احساساتم قلمبه شد و سر تا پاتو غرق بوسه کردم، آخرشم بازوتو گرفتم و یه گاز گرفتم. بهم گفتی: مامی چقدر پر رنگ گاز گرفتی! دستمو نگاه کن! ...
2 خرداد 1392

جشن تولد 2سالگی

12 اردیبهشت روز معلم بود. همون روز هم واست جشن گرفتیم و من هم از ساعت 9:30 تا 12:30 صبح همایش دعوت بودم. میخواستم شرکت نکنم ولی چون ضمن خدمت داشت رفتم و ساعت 1 برگشتم. کلی از کارام هم مونده بود. خلاصه با استرس زیاد کارارو انجام دادم و مهمونا یکی یکی تشریف آوردن. با دیدن مهمونا استرسم تموم شد و همه ی عصر و شب رو به رقص و پای کوبی گذروندیم. دختر نازنینم از صبوری و اخلاق خوشت هر چی بگم کم گفتم. تمام مدت مهمونی که بیشتر از 5 ساعت بود، بال پروانه ها روی شونه هات بود و اصلا ناراحتی نکردی و مدام رقصیدی.     بقیه عکسها در ادامه مطلب       پارمیس و ثنا       &n...
2 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پارمیس می باشد