آب بازی
تو این تابستون به آب علاقه زیادی نشون دادی. تقریباً هر روز بعد از ظهر جلوی در حموم میرفتی و میگفتی آب بازی، آب بازی . منم یه لیز گیر زیر پات مینداختم و شیر آبو خیلی کم باز میکردم و تو وان اسباب بازیهاتو میریختم و بازی میکردی. گاهی با گریه بیرونت می آوردم و بازم دوست داشتی تو آب بمونی ولی آخه زیادشم خوب نیست. جمعه هفته پیش واست استخر بادی خریدیم. تو پارکینگ آبش کردیم و رفتی توش. از ذوق کلی جیغ زدی و گفتی آب بازی. مُردم از خوشی. باورم نمیشد از دیدن خوشی تو اینقدر کیف کنم. جمعه این هفته هم دوباره رفتیم تو پارکینگ آب بازی و کلی کیف داد. کاش یه نی نی نزدیکمون بود که اونم باهات همبازی میشد و با هم خوش میگذروندین. ...