بدون عنوان
چند هفته پیش، پنج شنبه سوم اسفند صبح با هم رفتیم بیرون. هوا آفتابی بود و با هم کلی پیاده روی کردیم. بعد از انجام کار بانکی دیگه خسته شدیم. رفتیم ماشینو از بابا گرفتیم و میخواستیم بریم خونه که یادم اومد که به مزون تندیس هم یه سری بزنم. ظهر بود و مزون بسته اما سبب خیر شد چون نزدیکیش یه بوستانی بود که سرسره داشت. برام جالب بود که ماشالا با اونهمه پیاده روی هنوز انرژی داشتی و بعد از یک ساعت بازی نمیخواستی بریم خونه.
عاشق از پله ای و سرسره رو هم واسه همین دوست داری.
همش از این پله بالا میرفتی و خودت میگفتی چقد خطرناکههههههه!!!!!
هر بار که میگفتم بیا بریم خونه، اینطوری اشاره میکردی و میگفتی سر بخورم.
آخراش دیگه دنبال تنوع بودی و سعی میکردی اینجوری بالا بری.
همیشه شاد و پر انرژی باشی عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی