شیرین زبونم
تلویزیونو روشن کردم و شبکه کارتونو آوردم تا یه خورده سرگرم بشی و من به کارام برسم. بعد از چند دقیقه اومدی گفتی اینو نمی خوام. این واسه پسرای بزرگه. نگاه کردم به کارتون گفتم چرا؟ گفتی آخه همش میزنن.
به مامان مریم گفتی: مامان مریمی چقدر گردنبندت قشنگه!! مامانم گفت مال مامیت بوده. گفتی:وقتی مجرد بوده؟ من و مامان مریم که این شکلی شده بودیم پرسیدیم مجرد بوده یعنی چی؟ گفتی: خونه ی بابا ناصر بوده دیگه! شگفتا
عینک جدید خریدم و دایی محمد داشت بهم میگفت چرا عینکت تو چشت یه جور خاصی واستاده، انگار تنظیم نیست. تو هم گفتی: اِ نگووووو! دوست داری من بگم تو زشتی؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی